ای عزیزدل....
مهدی موعـود.......
سالهاست تورامی شناسم...نمی دانم صدای لطیف توراکی شنیدم
که اینچنین مجنون کوی توگشته ام....
مانده ام اگرتوراباچشم ببینم با این وصل چه خواهم کر؟....
یک دل دارم که عشقی بجز هوس دیدن روی توراندارد....
اگربدانم کجایی ...اگربدانم خانه توکجاست جان می دهم بر درکوی تو....
جان می دهم تاببینم چشمهای مستانه تو را...
عمریست مجنون توام....
بی سروسامان توام...
مست پریشان سر زلف پریشان توام....
اگرتوزمن جداشوی....
اگر نگاهم نکنی....
بازهم ازتوجدانمی شوم دلبرمن...
حرف دلم رو می گویم برایت ارباب:
باتوکه آشنا شدم بهترازاین نمی شوم....
یا اگرتوبخواهی یک شبه پرده هارا ازچشمانم کنارخواهی زد....
دست خودم نیست که اقا ....
این دل بهانه یادتورا هرروز ازسرمی گیرد...
عاشق ومجنون ودیوانه شدم...
دیوانگی کاردل است...
ازدل من خبر داردهرکسی که گرفتار دل است...
وقتی بیادت می افتم ...
یادم می کنی که بیادت هستم...
این حرف را فقط عشاق می دانند وبس...
خداوند مرا آفرید تاغلام توباشم...صیدوگرفتارتو واسیردام تو باشم...
مجنون مهدی شدم ...
دلبردیگر ندارم....
دلی دارم عشقی بجز دیدن یار ندارم...
هرچه قدر ازتو بنویسم واژه ها ولغات دروصف فراق تو عاجزند...
پس حکایت فراق تورا با این جمله زیباتر به گوش عام می رسانم:
یابن الحسن!
تا تونیایی گره ازکاربشربازنشود...
اللهم عجل لولیک الفرج
.: Weblog Themes By Pichak :.